چه بسا کسانی مشغول شغلی باشند بدون اینکه هدفشان کسب درآمد باشد. از یک منظر شغل را هم میتوان مانند هر ابزار دیگری جهت ارتقاء خویش از طریق کمک و احسان به دیگران مورد بهرهبرداری قرار داد.اما در این مقاله دیدگاه اجتماعی مطرح است.
هر شغلی را باید ارتقاء داد و به کمال رساند. برنامهریزان دولت تصمیم گرفتند معلمی را هم به عنوان یک شغل ارتقاء دهند. ابلاغ بخشنامه مربوط به این طرح در شهریور 83 به مدیران مدارس مانند یک زلزله غافلکننده بود که اکثر شاغلین را به تکاپو انداخت تا خود را از آسیب و مضرات مازادی نجات دهند.
آنچه که در مقوله ارتقای شغلی آموزش و پرورش حائز اهمیت است نوع روابط انسانی آن است. از وقتی که دستور اجرای این طرح به مدارس ابلاغ شد تا اجرای آن شاید فقط یکی دو ماه طول کشید بدون اینکه مدیران، آموزش و آمادگی لازم و کافی را در این زمینه داشته باشند.
متأسفانه خیلی از طرحهای ما غافلگیرانه و براساس آزمایش و خطا به اجرا گذاشته میشود، محکمکاری و کهنکاری فراموش میشوند. مسئولان مناطق و مدیران مدارس با سرعت و عجله و به هر قیمتی به عملی کردن بخشنامهها مشغول شدند و چشم خود را بر روی روابط انسانی بستند.
روابطی که در سیستم آموزش و پرورش بسیار سرنوشتساز است. برخی معلمها هم به اشکال مختلف برروی هم پا میگذاشتند و برای بالا رفتن از پلههای ارتقاء شغلی میدویدند و روابط انسانی خود و حتی موضوع کار خود یعنی دانشآموزان را فراموش میکردند. به طوری که دیگر مرتبط بودن یا مرتبط نبودن شغلی را که از مقولات اصلی طرح بود فراموش شد. فقط پرشدن ساعات کاری معلمان مدنظر بود.
آنچه برای بنده که زمانی برنامهریز درسی مدرسه بودم بسیار جالب بود اینکه معلمانی که تا به حال بر سر کم شدن ساعات کار و داشتن وقت فراغت چانه میزدند؛ حالا ساعات درسی را از دست هم میقاپیدند.
باید مواظب بود و حتما اولیای امور برنامههایی دارند که در اجرای طرح ارتقاء شغلی کیفیت آموزشی و پرورشی این چنین فدای کمیت نشود. ناگفته نماند این قسمت از کار از مزایای کلیدی اجرای این طرح است که مسئولان میتوانند حداکثر حسناستفاده را برای به کارگیری ظرفیتها و قابلیتهای معلمان جهت به فعلیت رساندن استعدادهای نهفته در کلاسهای درس بکنند.
«این کار شدنی است» به شرط آنکه برنامهریزی دقیق و نظارت مستمر و کارشناسانه انجام گیرد. والا اگر صرفاً مسئولان به خواندن گزارش عملکرد سالانه مجریان بسنده کنند کار به عاقبت مطلوبی نمیرسد.
اگر فقط پر شدن ساعات کاری معلمان هدف برنامهریزی مدارس باشد آنگاه هر معلمی برای فرار از مازادی به هرحربهای متوسل میشود: بیکار کردن و خالی کردن زیرپای همکاران خود، خدشهدار کردن شخصیت و هویت آنان، ضایع کردن و نادیده گرفتن خدمات سالها عمر معلمان و در نهایت فراموش کردن عشق و عاشقانه کار کردن که تنها معیار موفقیت شغل معلمی است.
چرا بودجه را طوری تقسیم نمیکنند که همه معلمان بتوانند معلمی کنند و در ساختن انسان که امانت الهی است و او برای این امر تربیت شده و آموزش دیده مشغول باشد؟ چرا باید انگ مازادی بر روی کسانی که توان و ظرفیت کار کردن دارند گذاشته شود و به خاطر این برچسب مورد تمسخر و استهزاء قرار گیرند؟چرا در کشوری که سالها از کشورهای توسعهیافته عقب است باید کاردان و کارشناس مازاد و بیکار داشته باشد؟
خلاصه آنکه در هرم مدیریت هر سازمانی نتیجه و بازخورد آنچه که در رأس آن برنامهریزی میشود، در قاعده هرم قابل مشاهده است. بنابراین انتخاب مدیران رده پایین مخصوصاً در مناطق و مدارس از اهمیت به سزایی برخوردار است. وقتی فردی با ابلاغ مدیریت بدون کارشناسی و تخصص برسر کار آید و حفظ پست و سمت هدف قرار گیرد تلاشهای رؤسای امور بازخورد مناسبی نخواهد داشت.